مانی جونی در تولد و عروسی
عزیز دلم بازم غیبت من یکم طولانی شد ولی دست پر اومدم گلم چند وقت پیش رفتیم عروسی پسر دایی بابا جون علی چون بالاخیلی گرم بود گفتم بری تو حیاط پیش بابا .از بابا شنیدم که کلی تو حیاط دنبالت اینور اونور رفته و حسابی بابا رو ورزش دادی اصلا اذیتش نکرده بودی و همه جارو سرک میکشیدی فدات شه مامان بعدش 2 روز بعد رفتیم تولد امیر حسین پسر پسر دایی من که اونجا حسابی خیلی رقصیدی و کلی بهت خوش گذشت و خودتو قاطی پسرهای 7. 8 ساله میکردی و هر جا میرفتن تو هم میرفتی وقتی تو تبلتاشون بازی میکردن میدیدمت که خم شدی و داری بازیشونو با دقت نگاه میکنی .از وسط جمع نمیشدی اینقد که رقصیدی حلا عکسایی از تولد عروسی و موهای خوشگلت که کوتاهشون...